و خدا طوطی و کلاغ را زشت آفرید. طوطی اعتراض کرد و زیبا شد
کلاغ به رضای خدا تن داد و حال، طوطی درقفس است و کلاغ آزاد و رها
این جمله را فروشنده دوره گردی بر روی مقوایی با ذغال ! نوشته بود و به دکه کوچک فلزیش آویزان کرده بود.
وقتی امروز این را دیدم، یقین کردم که برای آنکه حرف بزرگ و مغزدار بزنی، لازم نیست شکل و شمایل و ژست انسانهای دانشمند را بخود بگیری.
یک دورگرد پیر هم میتواند با یک تکه مقوا وذره ای ذغال، اما فکری آسمانی، به من بیاموزد و یا حداقل یادآوری کند که رضای خداوند حتی اگر زشت آفریدت، در آن هم حکمتی نهفته است